ن : mahnaz
ت : دو شنبه 25 اسفند 1393
ز : 20:0
|
+
هـر جـوری بـگی مـیشم فـقط پـیشم بـمون...
نـگو مـیخوای بـری نـگو دوسـتت نـدارم...
اشـک چـشممو بـبین، بـبین چـه حـالیم...
مـیخوام سـرمو رو بـاز رو شـونه هـات بـذارم...
انـگاری تـموم اون روزای خـوبمون تـمومه داری مـیری...
اون کـیه داری مـیری بـه جـای دسـت مـن دسـت اونـو بـگیری...
اونـی کـه عـاشقی رو یـاد مـن داده داره مـیره...
نـمیدونه کـسی بـه جـای مـن بـراش نـمیمیره...
آخـه کـی فـکرشو مـیکرد یـه روزی خـسته شـه ازم...
داره مـیره نـمیدونه دیـگه نـفس نـمیکشم...
یـادش نـمونده کـه مـیگفت بـاهام مـیمونه تـا ابـد...
دلـم تـموم غـصه هـاشو مـینویسه خـط بـه خـط...
حـالا سـیاه شـده از اسـم اون دوبـاره یـک صـفحه...
مـیمیرم از نـبودنش تـمومه کـارم ایـن دفـعه...
الـتماسمو بـبین بـیا پـیشم بـشین...
نـذار دیـوونه شـم نـرو نـذار بـمیرم...
زل بـزن تـوو چـشم مـن بـبین دوسـتت دارم...
مـثه هـمون روزا تـوو دسـت تـو اسـیرم...
گـریه هـای مـن داره تـا آسـمون مـیره چـجوری بـیخیالی...
قـول دادی نـری بـمون بـه پـای عـشقمون نـگو دوسـتم نـداری...
دوبـاره مـن مـیمونمو یـه عـکس و خـاطراتمون...
داره مـیره مـیگه نـمونده دیـگه چـیزی بـینمون...
داره مـیره بـگه واسـش مـهم نـبوده حـال مـن...
چـی مـیشه بـاز نـگاه کـنه تـوو چـشم غـصه دار مـن...
کـی اومـده بـه جـای مـن کـه سـاده دل بـریده ازم...